مصلحت و خواسته هام
تا قبل از قبولی توی دانشگاه انگار زمان برام نمیگذشت و فقط زندگی برام درجا زدن بود اما بعد اون افتادم رو دور تند انگار من یهویی بزرگ شدم انگار مامان و بابام یهویی پیر شدن و دیگه اون توانایی قبل رو نداشتن انگار ارتا انیتا یهویی بزرگ شدن انگار ایمان یهویی بزرگ شد تغییراتی ک سال های سال منتظرشون بودیم تو زندگیمون رخ داد و من چقدر خوشبختم ک خدای عزیزم همیشه ناظر زندگیمه و نمیذاره از مسیرش منحرف شم احساس میکنم ک خدا همه ی زندگیمو داره ب سمت بهترین ها هدایت میکنه حقیقتا هرکسی ک عمیقا تموم زندگیشو سپرده باشه به خدای بزرگ از تموم غم ها دوره نور وجود خداوند تو دلش بیشتر میشه و اون نور فقط و فقط خوبی هارو جذب میکنه و همینطور تسکینیه برای بدی ها و غم ها
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 15:15 توسط FH
|